دوچرخه
اون روز وقتی با اون دوچرخه قراضه از توی کــوچه رد مــــی شدی
اومدم جلو ازت خواستم دوچرخه ات رو بدی یه دور بزنم، اصلا فـــکر
نمی کردم که دهنتو کج کنی و بگی نمی دم، مــــال خودمه، به
مامانت بگو برات بخره........ من اون روز نتونستم بگم مامانم
مـــــــــرده، ولی امروز که چهارده سال از اون روز که دوچرخه ات رو
ندادی میــــــــــگذره پشت تلفن به مامانت گفتم بیست ســــــال پیش،
وقتی من یک ساله بودم مامانم تـــوی تصادف مرد. بابام هم ســه
سال بعد زن گرفت، تابستون همون سال بابام با زنش رفتن دریــا، ولی
موقع برگشتن تصادف کردن، بابام به بیمارستان نرسیده مرد ولی زنش هنـوز زنده هست ......
مامانت بهم گفت تو بی پدر و مادری ... من دخترم رو به یه آدم بی پدر و
مادر نمیدم ... بعدشم گوشی رو قطع کرد.
نمی خواستم ناراحتت کنم، فــقط می خواستم بهت بگم اون روزی که
دوچرخه ات روبهم ندادی، روز پا تختی بابام با زنش بود.
هـــومن شهرستانی