سوابق هنری ـ 2
پست 2: رزومه هنری شماره 121 تا 111 : (از آخر به اوّل)
به علت حجم مطلب بیش از ۸۰ کیلو بایت ادامه مطلب پست بالا را در اینجا می خوانید.
ادامۀ مطلب را کلیک کنید
پست 2: رزومه هنری شماره 121 تا 111 : (از آخر به اوّل)
به علت حجم مطلب بیش از ۸۰ کیلو بایت ادامه مطلب پست بالا را در اینجا می خوانید.
ادامۀ مطلب را کلیک کنید
چند جمله واسه یادگاری (از تجربه آدما) و یک دلنوشته:
ــ هر چی هل بدی همونقدر جلو می ری.
ــ کارها بلندتر از کلمات حرف می زنن.
ــ هرچیزی آخرش درست میشه، اگه درست نشد پس آخرش نیست.
ــ برای کسی که برات گریه نمی کنه، گریه نکن.
ــ پیدا کردن دوستان خوب سخته، ترک کردنشون سخت تره و فراموش کردنشون غیرممکن.
ــ سخت ترین چیز، اینه که ببینی کسی رو که دوست داری، عاشق یکی دیگه باشه.
ــ اگه فکر می کنی که دنیا معنایی نداره، یکبار دیگه فکر کن. شاید بتونی با یکی دیگه دنیا رو معنا کنی.
ــ وقتی نگاه کردن به عقب سخته و از نگاه کردن به جلو می ترسی، کنارتو نگاه کن، بهترین دوستت اونجا خواهد بود.
ــ دوستی واقعی هرگز انتها نداره.
ــ دوستان خوب مثل ستاره ها می مونن. بعضی وقتا اونا رو نمی بینی ولی میدونی همیشه هستن.
ــ اخم نکن، هیچ وقت نمی دونی چه کسی با لبخندت، عاشقت میشه.
ــ چه کار می کنی وقتی تنها کسی که میتونه جلوی گریه ات رو بگیره، کسی باشه که باعث گریه ات شده؟
ــ خیلی وقت ها میبینی وا موندی هیچ کس حرف دلتو نمی فهمه هیچ کس نمی فهمه تو چی میگی، هیچ کس احساس نمی کنه حست رو حس میکنی بین این همه هم زبون انگار داری به یه زبون دیگه حرف میزنی همه باهات آشنان اما تو با همشون غریبه ای توی خونه ی خودت هم غریبی، توی یه جمع بزرگ هم تنهایی اون موقع حس اینکه یه نفر حرف هات رو بفهمه، اینکه یه نفر باشه که حرف هات رو باور کنه، می شه بزرگ ترین و بهترین حس خوب زندگی. وقتی حس میکنی تنهایی، فکر کن یه نفر هست که به یادته، یه نفری که بین همه دنیا داره به تو فکر میکنه، واسه تو نگرانه، بیشتر از هر کسی دلش میخواد تو شاد باشی، راحت باشی، حرف دلتومی فهمه، میدونه که چه حسی داری، حتی اگه نشون هم ندی از درونت باخبره، حرف هایی که تو کلمه ها نمی تونی جاشون کنی رو تا آخرش میدونه از غم هات باخبره، می دونه چی کشیدی، میفهمه غمت باهات چه کارا که نکرده می دونه اون نگاهت، اون لبخندت، یعنی چی. با شادی هات شاد میشه، وقتی که غم داری اونم غمگین میشه، همیشه خوب تو رو می خواد یکی هست که هیچ وقت نمیگذاره تنها باشی، هیچ وقت تنهات نمیگذاره، نه ترکت می کنه، نه دلت رو میشکنه، نه ازت دل میکنه، نه فراموشت می کنه، هر وقت که بخوای پیشته، وقت هایی که نمی خوای هم یواشکی هواتو داره یکی که فقط تو و خوبیهات براش مهم هستین، تو رو فقط واسه خودت می خواد، فقط واسه خودت. یکی که عشقش هیچ وقت تمومی نداره، هیچ مرزی نمیشناسه، نه زمان میشناسه نه مکان، فکر کن که یه همچین کسی باشه... اون وقت دیگه حس تنهایی معنا نمی ده، حس ناراحتی، ناتوانی ... فکر کن یه همچین کسی باشه فکر کن حالا اون کس خدا باشه... به قول یه بزرگی: زندگی آنقدر ابدی نیست که خوبتر بودن را برای فردا بگذاریم، بگذار آدمها تا می توانند سنگ باشند، تو از نژاد چشمه ای.
خب اینم یه جور دلنوشته بود دیگه......
گردآوری و تحقیق: هومن شهرستانی
الفباي اصلي فارسي «فارسي سره» ۲۴ حرف ميباشد كه عبارتند از:
ا ـ ب ـ پ ـ ت ـ ج ـ چ ـ خ ـ د ـ ذ ـ ر ـ ز ـ ژ ـ س ـ ش ـ غ ـ ف ـ ك ـ گ ـ ل ـ م ـ ن ـ و ـ هـ ـ ي
بواسطه استعمال كلمات عربي و تركي، هشت حرف ديگر هم به الفباي فارسي افزوده شده كه عبارت است از:
ث ـ ح ـ ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ ع ـ ق
اين حروف در زبان فارسي سره وجود ندارد و هر كلمهاي كه يكي از اين حروف در آن باشد فارسي سره نيست.
چهار حرف پ ـ چ ـ ژ ـ گ هم در عربي وجود ندارد و هر كلمهاي كه از اين حروف داشته باشد، عربي نيست.
الفباي فارسي داراي چهار شكل است:
۱.مفرد مثل: « ب » ۲. اول مثل: « بـ » ۳. وسط مثل: « ـبـ » ۴. آخر مثل: « ـب »
حروف: د ـ ذ ـ ر ـ ز ـ ژ ـ و فقط شكل مفرد و آخر را دارند مثل « د » و « ـد ».
حرف نقطهدار را در عربي « معجمه » يا « منقوطه » و حرف بينقطه را « مهمله » يا « غير منقوطه » ميگويند.
|
حرف |
شماره حرف در الفباي فارسي |
شماره حرف در حروف ابجد كبير |
شماره حرف در حروف ابجد صغير |
تلفظ |
از حروف مخصوص فارسي سره |
از حروف غير عربي |
از حروف فارسي مآخوذ به عربي و تركي |
|
آ |
۱ |
۱ |
|
الف ممدود ـ الف مددار |
× |
|
|
|
ا |
۱ |
۱ |
|
الف |
× |
|
|
|
ب |
۲ |
۲ |
|
با ـ باي موحده |
× |
|
|
|
پ |
۳ |
۲ |
|
پ ـ باي فارسي |
× |
× |
|
|
ت |
۴ |
۴۰۰ |
۴ |
تا ـ تاي منقوط |
× |
|
|
|
ث |
۵ |
۵۰۰ |
۸ |
ثا ـ ثاي مثلثه |
|
|
× |
|
ج |
۶ |
۳ |
|
جيم |
× |
|
|
|
چ |
۷ |
۳ |
|
چه ـ جيم فارسي |
× |
× |
|
|
ح |
۸ |
۸ |
|
حاء ـ حاء خطي ـ حاء مهمله |
|
|
× |
|
خ |
۹ |
۶۰۰ |
|
خا ـ خاي منقوطه يا معجمه يا ثَخَّذ |
× |
|
|
|
د |
۱۰ |
۴ |
|
دال ـ دال مهمله ـ دال غير منقوطه |
× |
|
|
|
ذ |
۱۱ |
۷۰۰ |
۴ |
ذال ـ ذال معجمه يا منقوطه |
× |
|
|
|
ر |
۱۲ |
۲۰۰ |
۸ |
رِ ـ را ـ راي مهمله ـ راي قرشت |
× |
|
|
|
ز |
۱۳ |
۷ |
|
زِ ـ زا ـ زاي هوّز ـ زاي معجمه |
× |
|
|
|
ژ |
۱۴ |
۷ |
|
ژِ |
× |
× |
|
|
س |
۱۵ |
۶۰ |
|
سين ـ سين مهمله ـ سين غير منقوطه |
× |
|
|
|
ش |
۱۶ |
۳۰۰ |
|
شين ـ شين معجمه ـ شين منقوطه |
× |
|
|
|
ص |
۱۷ |
۹۰ |
۶ |
صاد ـ صاد غير منقوطه ـ صاد مهمله |
|
|
× |
|
ض |
۱۸ |
۸۰۰ |
۸ |
ضاد ـ ضاد غير منقوطه ـ صاد مهمله |
|
|
× |
|
ط |
۱۹ |
۹ |
|
طا ـ طاي حُطي ـ طاي مهمله ـ طاي غير منقوطه |
|
|
× |
|
ظ |
۲۰ |
۹۰۰ |
|
ظا ـ ظاي منقوطه ـ ظاي معجمه |
|
|
× |
|
ع |
۲۱ |
۷۰ |
۱۰ |
عين ـ عين غير منقوطه ـ عين مهمله |
|
|
× |
|
غ |
۲۲ |
۱۰۰۰ |
۴ |
غين ـ غين منقوطه ـ معجمه |
× |
|
|
|
ف |
۲۳ |
۸۰ |
۸ |
فا |
× |
|
|
|
ق |
۲۴ |
۱۰۰ |
۴ |
قاف |
|
|
× |
|
ك |
۲۵ |
۲۰ |
۸ |
كاف ـ كاف تازي |
× |
|
|
|
گ |
۲۶ |
۲۰ |
|
گاف |
× |
× |
|
|
ل |
۲۷ |
۳۰ |
۶ |
لام |
× |
|
|
|
م |
۲۸ |
۴۰ |
۴ |
ميم |
× |
|
|
|
ن |
۲۹ |
۵۰ |
۲ |
نون |
× |
|
|
|
و |
۳۰ |
۶ |
|
واو |
× |
|
|
|
ه |
۳۱ |
۵ |
|
ها ـ هاي هُوَّز |
× |
|
|
|
ي |
۳۲ |
۱۰ |
|
يا |
× |
|
|
|
|
|
|
|
|
۲۴حرف |
۴حرف |
۸حرف |
توضيحات:
آ = در الفباي فارسي با همزه يا الف يك حرف به شمار ميآورند.
ا = همزه يا الف ـ همزه، قبول حركت ميكند و الف، ساكن است. همزه در زبان فارسي، فقط در اول كلمه واقع ميشود. كلماتي كه داراي همزه وسط يا آخر هستند، از زبان عربي گرفته شده است.
ب = گاهي به « واو » بدل ميشود. مثل: باز = واز ـ برزيدن = ورزيدن. گاهي به « ف » بدل ميشود. مثل: ابزار= افزار
پ = گاهي به « ف » بدل ميشود. مثل: پارس = فارس ـ پيل = فيل
ت = گاهي به « د » بدل ميشود. مثل: توختن = دوختن ـ كتخدا = كدخدا
ج = گاهي به « ز » بدل ميشود. مثل: ارج = ارز ـ گاهي به « ژ » بدل ميشود. مثل: كج = كژ ـ
باج = باژ ـ گاهي به « گ » بدل ميشود. مثل: آخشيج = آخشيگ ـ ]آخشيج يا آخشيگ به معناي عنصر است. عناصر چهارگانه آب، آتش، باد، خاك[
د = گاهي به « ت » بدل ميشود. مثل: زردتشت = زرتشت ـ تود = توت
ص = در برخي كلمات فارسي به جاي « سين » استعمال ميشود. مثل: شصت = شست
ط = در برخي كلمات فارسي به جاي « تا » استعمال ميشود. مثل: طشت = تشت
ق= در برخي كلمات فارسي به جاي « غين » و در برخي كلمات فارسي به جاي
« كاف » استعمال ميشود.
گردآوری و تحقیق: هومن شهرستانی
منابع: (کتب قدیمی فارسی سره)

حسادت و حسود در لغت به معنی رشک برنده، حسدورز، بـدخواه، کسی که نمی تواند سعادت و ثروت دیگران را ببیند، کسی که خواستار زوال کــار دیگری باشد، کسی که کم شدن نعمت دیگری را بخواهد.
بخل و بخیل در لغت به معنی ممسک، لئیم، سیه کاسه، زفت، خسیس، کــسی که خسّت به خرج می دهد، ضدّ کرم و ضدّ سخی می باشد.
یک انسان واقعی، به شدّت شاخص قرار می گیرد، وقتی که اظهارنظر و صحبت می کند،توجّـــه جلب می کند و افراد دیگر، او را با حسّاسیّت بیشتری نــگاه می کنند؛ چون کلام او اثر خاصّی دارد، حتّی اگرافراد دیگر با آن کلام، ظاهرا مخالف باشند، اثر خود را خواهد گذاشت.
حسادت و بخل، زوائد تمرکز یک انسان است که باید از ذهن پاک شود، اگر نوعی تفکّر صحیح، توام با آموزش، تمرین، تکرار و توجّه به مبــــدا(که بالاترین سرمـــــایه انسان است) را پیش بگیریم، دیگرحسادت و بخل جایی در ذهــــــن ما نخواهد داشت. حسادت و بخل از حیله های نفس است که اگر نفس های لوّامه، ملهمه و مطمئنّه ضعیف عمــــل کند، حسادت و بخل،در نفس امّاره کانونی برای خود، خواهد ساخت.
مـا به عنوان یک انسان باید درک و عمل به تعالیم کـــلاس را در جهت قرب به خــدا بکار بریم، تا از موانع نفس، به سلامت عبـــور کنیم؛ در این ستیز نفس باید شهامت داشته باشیم، باید طوری در این دنیا زندگی کنیم که انگار به این دنیا تعلّق نداریم.
بعضی انسانها با حسادت و بخل و این نــــوع احساسات غلط کنار می آیند؛ بعضی انسانها با این نوع احساسات می جنگند؛ ولی هر دو مورد به نوعی اسیر آن هستند.
باید از این دایره رهـا شویم،باید از بیرون گود نگاه کنیم،باید ناظر باشیم تا بهتر یاد بگیریم و بهتر عمل کنیم. اگر با افراد جامعه و نزدیکان خـــــود صمیمی باشیم و دوستشان بداریم، حسادت و بخل را کنار می گذاریم، البتّه شرط آن عــــدم وابستگی به آنهاست، که باید جایش را به وابستگی متقابل بدهد و به مرکزیّت والاتری دست یابد. برای رسیدن به مرکزیّت والای کمــال،جمله معروف علی(ع) باید مدّ نظر باشدکه نفس کشتن یا نفس را ضعیف کردن هنر نیست، هنر آن است که به نیروی اراده چنان بر نفست مسلّط شوی تا هر چیز را که در شان روحت نیست، طبعا نخواهی.
حسادت و بخل ابتدا به حقوق خود شخص لطمــه می زند و در سیر کمال معنوی انسان اختلال ایجاد می کند، سپس به حقوق دیگران.
حسادت و بخل، انسان را از سیر حرکت روحی اش به سوی مبـــدا منحرف می کند و یا حرکت او را کند و حتّی متوقّف می سازد.
یکی از راههای اجتناب از گرفتار شدن در چــاه حسادت و بخل، تکیه بر تعلیمات اصول اصیل الهی و استفاده از انـــــرژی اوست. تنها در چنین حالتی است که بدی ها قادر نخواهند بود در قلـــب انسان نفوذی پایدار داشته باشند.
یکی دیگر از راههای ممانعت بـــــدیها، بخصوص حسادت برای نفوذ در قلب، اینست که گاهی باید به آنچه دیگران به ما می گویند گوش ندهیم، بلکه به آنچـــــــه ناگفته می گذارند گوش بسپاریم؛ زیرا حقیقت آدمها آن نیست که بر مـا آشکار می کنند، بلکه آن است که از آشکار کردنش بر مـــا عاجزند.
با این تمرین، آنچه در ما اصل است، خاموش نخواهد ماند.
هومن شهرستانی
تحقیق، گردآوری، مؤلّـف: هـومن شهرستانی
بار الهي
شهرستاني ـ هومن ـ 1353
انسان و عرفان
مطالبي در مورد معنويّت و عرفان به عنوان يك علم تجربي مستقل و پرورش فكر
تحقيق، گرد آوري و تألیف: 1389ـ 1378 هجري شمسي
این عنوان ها را با کلیک (ادامۀ مطالب) می خوانید:
شكر سالك راه حق
جبر واختيار و رابطه آن با درد
هبوط
بشرـ آدم ـ انسان
انسان و او
پرورش فكر بطور صحيح
زندگي هاي متوالي به طريق سير صعودي و نظريه هاي متفاوت
روح بشري وملكوتي در انسان
ارتباط با ارواح ساپروفيت و ارواح وسوسه گر
معنويّت سنّتي
بسوي خدا
حقيقت واقعي
امتيازات محيط معنوي
همیشه اعتقاد دارم
(اعتقاد به بخت و قسمت، بدترین بندگیست)
اون روز وقتی با اون دوچرخه قراضه از توی کــوچه رد مــــی شدی
اومدم جلو ازت خواستم دوچرخه ات رو بدی یه دور بزنم، اصلا فـــکر
نمی کردم که دهنتو کج کنی و بگی نمی دم، مــــال خودمه، به
مامانت بگو برات بخره........ من اون روز نتونستم بگم مامانم
مـــــــــرده، ولی امروز که چهارده سال از اون روز که دوچرخه ات رو
ندادی میــــــــــگذره پشت تلفن به مامانت گفتم بیست ســــــال پیش،
وقتی من یک ساله بودم مامانم تـــوی تصادف مرد. بابام هم ســه
سال بعد زن گرفت، تابستون همون سال بابام با زنش رفتن دریــا، ولی
موقع برگشتن تصادف کردن، بابام به بیمارستان نرسیده مرد ولی زنش هنـوز زنده هست ......
مامانت بهم گفت تو بی پدر و مادری ... من دخترم رو به یه آدم بی پدر و
مادر نمیدم ... بعدشم گوشی رو قطع کرد.
نمی خواستم ناراحتت کنم، فــقط می خواستم بهت بگم اون روزی که
دوچرخه ات روبهم ندادی، روز پا تختی بابام با زنش بود.
هـــومن شهرستانی
تقدس عدد هفت ریشه تاریخی عمیق دارد، ولی خباثت آن ریشه تاریخی ندارد و صرفاً در برخی فرهنگ ها و جوامع آفریده ذهن و ذوق بشر است . عدد هفت نزد ایرانیان، اعتبار ویژه و خاص و نیز ریشه درطبیعت دارد .
نخستین قومی که شماره هفت را در ارکان زندگی خصوصی، اجتماعی و سیاسی خود وارد نمود، سومریها بودند. آنان 5000 سال قبل از میلاد در جنوب بابل و منطقه بین النهرین تمدن نسبتاً پیشرفته ای داشتند. آنان برای نخستین بار به علم نجوم و ستاره شناسی پرداختند و از میان سیارگان و ستارگان، اختران هفت سیاره را تشخیص داده و نامگذاری کردند و هر یک از آنان را مظهر خاصی دانستند تا جایی که برای آنها معابدی کم نظیر بنا کرده و می پرستیدند که در برخی منابع به آن معابد هفت خدایان نیز گفته می شد .
پس از سومریان مردم کلده و بابل صورتهای مختلف فلکی را ترسیم کرده اند. مردم کلده برای آسمان و زمین هفت طبقه قائل شدند. آنها سال را به 12 ماه تقسیم کردند و به تناسب عددسیارات (7 سیاره ) هفته تعیین کردند و 24 ساعت و 60 دقیقه و 60 ثانیه را. بعد از آنان مردم آشور نیز به هفت طبقه زمین و آسمان معتقد بوده و آنها را می پرستیدند. در قرآن بارها به (سبع السموات و الا رض) هفت آسمان و زمین برمی خوریم. نقش هفت سیاره در تاریخ ملل قدیم و ادبیات کهن به صورت ارثی درآمده و عدد قابل توجهی می باشد که نقش تعیین کننده و موثری دارد. چند نمونه از کاربرد عدد هفت در ادبیات: هفت آباء، هفت آسیا، هفت بنا، هفت چرخ گردون، هفت پیکر، هفت خضراء، هفت دیوان، هفت پرگار، هفت بام، هفت کوه، هفت گنبد، هفت منزل، هفت رنگ، هفت آیینه، هفت آتشکده، هفت اختر، هفت اقلیم، هفت اژدها، هفت بند، هفت پیر، هفت پیرایه، هفت پایه، هفت تنان، هفت چشمه، هفت حوض، هفت خوان، هفت خواهران، هفت برادران، هفت زمین، هفت سین، هفت عروس، هفت سلام، هفت زبان، هفت تپه، هفت شهرعشق ، و.... چند نمونه از کاربرد عدد هفت درکتابها و اصطلاحات فارسی: سگ یا گربه هفت جان دارد ــ گربه هفت بار جای بچه های خود را عوض میکند ــ هفت خانه به یکدیگر محتاجند ـــ هفت کوه در میان ـــ هفت قلم آرایش ـــ هفت پادشاه را خواب دیدن ـــ مثل مار هفت بار پوست می اندازد ـــ هفت کفن پوسانده و.... ایرانیان مردان خدا را به هفت طبقه تقسیم کرده اند که به ترتیب عبارتند از : 1ـ اقطاب 2ـ ابدال 3ـ اخیار 4ـ اوتاد 5ـ نقباء 6 ـ نجباء 7ـ عرفا
برای مراحل سیر و سلوک و طی طریق هفت پایگاه شناخته شده که سالک باید در هر مرحله از نظر کیفی مدتی وقوف کند تا پس از انجام تعهدات و وظایفی خاص، شایسته مرحله بعدی و صعود شود، هفت وادی به ترتیب عبارتند از :
1ـ طلب 2ـ عشق 3ـ معرفت 4ـ استغناء 5ـ توحید 6ـ حیرت 7ـ فناء
آرامگاه کوروش درهفت طبقه ساخته شده است . فردوسی برای رستم، هفت خوان را توصیف میکند که به ترتیب عبارتند از:
1ـ جنگ با شیر. 2ـ تشنگی زیاد. 3ـ جنگ با اژدها. 4ـ کشتن زن جادوگر. 5ـ کشتن اولاد جنگ جو. 6ـ کشتن ارژنگ دیو. 7ـ کشتن دیو سپید.
رستم پس از غلبه بر افراسیاب، هفت سال در توران زمین سلطنت کرد.
در بابل و آشور، هر یک از معابد دارای برجی چهار گوشه بود که هفت سیارگان، رنگ آمیزی شده بود ، یعنی:
1ـ سفید 2ـ سیاه 3ـ ارغوانی 4ـ آبی 5ـ سرخ 6ـ سیمین 7ـ زرین.
دیاآکو وقتی که ازطرف مردم به سلطنت رسید دستور داد کاخی شامل هفت دیوار در همدان ساختند. مدائن از هفت شهر تشکیل شده بود. رم روی هفت تپه بنا شده بود .
هومن شهرستانی
نتایج و جوائز نمایش زنده به گور در بیست و یکمین جشنواره تئاتر استانی فجر:
لوح تقدیر، دیپلم افتخار و جایزه نقدی بازیگری نقش دوّم زن: خانم زینب بهرامی نسب
لوح تقدیر و جایزه نقدی مقام دوّم بروشور و پوستر جشنواره: آقای دانیال شهرستانی
لوح تقدیر طراحی صحنه و بازیگری: هومن شهرستانی
ضمنا دبیرخانه جشنواره علاوه بر مبلغ ورودی گروه، به تمام شرکت کنندگان لوح یادمان اهداء نمود.
و از طرف حوزه هنری استان پیشنهاد گردید دو اپیزود زنده به گور به طور مجزّا در جشنواره تئاتر تک "کرج" به اجراء درآید.
سلام بر همگی ـ اجرای نمایش " زنده به گور " ((به طور رایگان))
در تاریخهای ذیل در شاهرود و سمنان اجراء خواهد شد. از شما به اتّفاق دوستانتان و علاقمندان به هنر نمایش دعوت میکنم تشریف بیارید. ضمناً برای پیشرفت کارم از نظر و انتقاد سازندۀ شما استقبال خواهم کرد.
یکشنبه ۰۲/۰۸/۱۳۸۹ ساعت: ۱۹ـ شاهرود ـ تالار بهمن اداره ارشاد
دوشنبه ۰۳/۰۸/۱۳۸۹ ساعت: ۱۹ـ شاهرود ـ تالار بهمن اداره ارشاد
سه شنبه ۰۴/۰۸/۱۳۸۹ ساعت: ۱۹ـ شاهرود ـ تالار بهمن اداره ارشاد
چهارشنبه ۰۵/۰۸/۱۳۸۹ساعت: ۲۰ ـ سمنان ـ تئاتر شهر ـ بیست و یکمین جشنواره تئاتر استانی فجر
منتظر نقد شما بصورت حضوری یا از طریق وبلاگ هستم. موفّق و سربلند باشید.
نمایش " زنده به گور "
کاری از گروه هنری چکاوک زیر نظر انجمن نمایش اداره ارشاد شهرستان شاهرود
به بیست و یکمین جشنواره تئاتر استانی فجـــر ـ استان سمنان ـ راه یافت.
پنجم لغایت هفتم آبانماه ۱۳۸۹ـ سمنان ـ تئاتر شهر
نویسنده: نـــدا ثابتی (۱۳۸۸)
کارگردان: هومن شهرستانی (۱۳۸۹)
بازیگران:
هومن شهرستانی
زینب بهرامی نسب
یاریگران:
مشاور کارگردان و دراماتورژ: حسن سرچاهی
طراح صحنه، لباس و نور: هومن شهرستانی
مدیرصحنه: سینا تیموریان
منشی صحنه و گریم: راحله امین
مدیر اجراء: علیرضا ابوالقاسمی
موسیقی و بروشور: دانیال شهرستانی
زمان نمایش: ۴۷ دقیقه
در جشنواره امسال دو کار از شاهرود/ چهار کار از سمنان و یک کار از گرمسار توسط هیئت محترم بازبینی انتخاب گردید و آماده اجرا می باشند.
مابقی اطلاعات کار را در ادامه مطلب بخوانید.
نتایج:
نمایش "در حضور باد" نوشته بهرام بیضایی، به کارگردانی هومن شهرستانی
روز چهارشنبه ۱۴/۰۷/۱۳۸۹ ساعت: ۱۹
در هشتمین جشنواره تئاتر بسیج استان سمنان، در تئاتر شهر سمنان، به روی صحنه رفت
و با کسب:
مقام اول طراحی صحنه: هومن شهرستانی
مقام دوم کارگردانی: هومن شهرستانی
مقام اول بروشور جشنواره: دانیال شهرستانی
مقام سوم بازیگری مرد: علیرضا ابوالقاسمی
مقام دوم بازیگری مرد: وحید جعفری
کار دوم جشنواره استانی (از بین 44 اثر بازخوانی، 26 اثر بازبینی و 6 اثر اجرایی)
کار برتر جشنواره از نگاه منتقدان و تماشاچیان
اهداء جوائز نقدی، تقدیرنامه، دیپلم افتخار و تندیس جشنواره
در جلسه اختتامیه روز جمعه ۱۶/۰۷/۱۳۸۹ ساعت: ۲۰ به کار خود پایان داد.
نمایش " در حضور باد " کاری از گروه هنری چکاوک شاهرود
اجراء: چهارشنبه ـ ۱۴/۰۷/۱۳۸۹ ساعت: ۱۹
تالار آمفی تئاتر " تئاتر شهر" سمنان
حضور گروه در جشنواره(سمنان): از چهارشنبه ـ ۱۴/۰۷/۱۳۸۹ تا جمعه ـ ۱۶/۰۷/۱۳۸۹
نویسنده: بهرام بیضایی (1347)
کارگردان: هومن شهرستانی (1389)
بازیگران:
علیرضا ابوالقاسمی
وحید جعفری
علیرضا رجبی
یاریگران:
سایه بازی: مهدی حسینیان
مدیر روابط عمومی: علیرضا ابوالقاسمی
منشی صحنه و نور: سینا تیموریان
طراح صحنه و لباس: هومن شهرستانی
دوخت لباس: راحله امین
عکاس: فاطمه زین الدین
افکت پرژکشن: الناز شهرستانی
تدارکات: علیرضا شهرستانی
تدوین موسیقی و طراح بروشور: دانیال شهرستانی
زمان نمایش: 47 دقیقه
چند تا از دوستام سؤال کردند چرا توی وبلاگت شعراتو نمیذاری؟ منم تصمیم گرفتم چند تا از غزلامو (دلنوشته ها) بذارم تا دوستان نظر بدن و راهنماییم کنن.
دارم رزومه کارهای تئاترمو هم تدوین می کنم. واسه یادگاری ـ مخصوصا واسه اونایی که توی این کارها از سال 1364 تا حالا سهیم بودن. تا چند هفته دیگه میبینین.
غربت آلــــــــوده ام امّا وطنی مانده هنـــــوز
از تو ای یــــوسف من پیرهنی مانده هنـــوز
توبه را می شکنم هر شب و پــــروایم نیست
تا که در زلف تو چین و شکنی مانــده هنـوز
پرده از رخ مفکن ای مــــه خورشیــد لقـــاء
که در این شب زدگان ما و منی مانده هنــوز
گیرم از کنج قفس رخصت پـــــــــــرواز دهند
مرغک دلشــــــــــده آیا چمنی مانده هنـــوز؟
نفس باد خـــــــــزان است و به هم می شکند
هـــر کجا قامــت سرو و سمنـــی مانده هنوز
دوش در خـــواب عدم، یــــــار، نشانم پرسید
ننگ مـــن باد چو دیدم کفنــی مـانده هنــــوز
شــب گـذر کرد و کسی عقده "هومن" نگشود
دل قوی کن که شــــــــراب کهنی مانده هنوز
"هومن شهرستانی"